بیراهه رفتن های اوباما
ترجمه : حمید محوی ترجمه : حمید محوی

یکشنبه 6 می 2012



افغانستان :

کشتار دهشتناک و خونبار و آتش زدن 17 افغان

که 9 تن از آنها کودک بوده اند

به دست سربازان ایالات متحدۀ آمریکا

 

(مرکز مطالعات جهانی سازی. 4 می 2012)

نوشتۀ جیمز پتراس

 

 

کشتار 17 شهروند افغان در 11 مارس گذشته، که بین آنها 9 کودک و 4 زن دیده می شود، مسائل بنیادی متعددی را در مورد سرشت جنگ استعماری، و کارکرد ارتش استعماری در مأموریت اشغالگرانه اش در دراز مدت (11 سال) و خصوصیت امپراتوری را مطرح می سازد، که در عین حال اقدامات اختیاری و دیکتاتوری قابل توجهی را برای کسب توافق اذهان عمومی و حذف هر گونه مخالفت به کار می بندد..

پس از کشتار خونسردانه و خونبار 17 روستا نشین افغان در استان قندهار، ارتش ایالات متحده، با تبانی رژیم اوباما عملیات تحریف خبری را فراهم دیدند، و دولت مأموریت توطئه آمیزی را برای پنهان ساختن واقعیات اصلی، تحریف اطلاعات، با نقض عدالت را آغاز کرد. تمام افرادی که در این توطئۀ شرکت کرده اند به جنایت متهم هستند و پیگرد قانونی بر اساس آئین دادرسی ویژۀ کارمندان عالی رتبه در ایالات متحده شامل حالشان می باشد.

به گفتۀ رئیس جمهور افغانستان حمید کرزای این کشتار تنها یکی از صدها مورد مشابهی است که توسط نیروهای مسلح ایالات متحد ه در افغانستان به وقوع پیوسته است. چنین وقایعی می تواند ریاست جمهوری اوباما را دچار فروپاشی کند، زیرا اقامۀ دعوا علیه او برای نقض و جلوگیری از عدالت حتی می تواند به جرم جنایت جنگی به زندانی شدن او بیانجامد.

پیغام های مصممانۀ اوباما دربارۀ «حوادث» مرتبط به کشتار و مسئولیت بنیادی مرکز فرماندهی در جنایاتی که یگان های آن مرتکب شده اند، شکست اشغال افغانستان، یعنی مهرۀ اصلی سیاست جنگی اوباما را به روشنی نشان می دهد. رئیس جمهوری ایالات متحده شخصا نقش غیرقابل انکاری در پنهان سازی واقعیات مرتبط به کشتار مردم افغانستان به عهده داشته است.  

ازد یدگاه سیاسی، مسئولیت توطئه علیه قوۀ مجریه پیامد های بسیار عمیق و خیلی وحشیانه تر از خود کشتار خواهد داشت، هر چند که کشتارها  دهشتناک بوده باشد.

کشتار، به تعبیر رسمی و پنهانکاری

بر اساس اظهارات فرماندۀ نظامی ایالات متحده در افغانستان و رژیم اوباما، 11 مارس 2012 در ساعت 3 بامداد، یک «سرباز که از نظر روانی در حالت غیر عادی بوده) از پایگاه نیروهای ویژه در منطقۀ روستائی استان قندهار، بی آن که مأموریتی داشته باشد، خارج می شود، در دو روستائی که 3 کیلومتر و 200 متر از یکدیگر فاصله دارند، 17 غیر نظامی بی سلاح را که غالبا کودک و زن بوده اند به قتل می رساند و تعداد نامعلومی را نیز در همین دو روستا زخمی می کند (شمار زخمی ها در هیچ کجا گزارش نشده است)، سپس روی اجساد بنزین یا نفت می ریزد و به آتش می کشد. سپس به پایگاه نظامی اش باز می گردد، و خود را به مقامات ارشد تسلیم می کند. تسلیم شدن او پنتاگون را تسکین می بخشد، که به شکل ویدئو ضبط شده و رئیس جمهور اوباما نیز اصلیت این داستان سرباز جنون زده و قاتل مردم را به عنوان مدرک قابل قبول تأیید کرده است.

فرماندهی نظامی ضرب العجل قاتل را بی آن که نام او را منتشر کند از افغانستان خارج می کند، و او را در زندان حفاظت حداکثر «فورت لیونوورث» در کانزاس حبس می کند، و تنها بعدا او را به عنوان مردی سی و هشت ساله که چندین مدال افتخار طی 11 سال گذشته که در خدمت به سر می برده معرفی می کند : سر گروهبان رابرت بلز(1).

ایالات متحده تمام تلاش های رئیس جمهور افغانستان، فرماندۀ ارتش افغانستان و اعضای پارلمان که خواهان بازجوئی سرگروهبان روبرت بلز و محاکمۀ او در دادگاه افغان بودند را رد کرد.

بر اساس تحقیقات پارلمان افغان مستقل به مدیریت سید اسحاق گیلامی، و تحقیقات اولیۀ ژنرال محمد کریمی از ارتش افغانستان در دو روستای استان قندهار، تناقض چشم گیری با تعبیر رسمی که ارتش ایالات متحده و رئیس جمهور اوباما مطرح کرده و از آن دفاع می کنند دیده می شود.

شاهدان عینی اعلام کرده اند که بیش از 20 سرباز در این کشتار شرکت داشته اند و توسط یک هلیکوپتر نیز پشتیبانی می شده اند. توضیحات مردم این دو روستا بیشتر شبیه حملۀ شبانۀ کلاسیک نیروهای نظامی ایالات متحده است که منجر به شکستن در خانه ها، بیدار کردن نابهنگام خانواده هائی که در خواب هستند و قتل قربانیانشان است.

گوردون داف (2) ناشر مشهور «وتران تو دی» (سربازهای قدیمی امروز) معتقد است که توضیحات اهالی روستاها به دلایل روشنی خیلی مقرون به حقیقت است : روستاهایی که محل کشتار بوده، 3،2 کیلومتر با یکدیگر فاصله دارد، و یک سربازی که تا به دندان مسلح است، نمی تواند باک بنزین را از پایگاه تا نخستین روستا حمل کند، در خانه ها بشکند و 17 نفر را بکشد، اجساد را بسوزاند و سه کیلومتر دورتر، وارد دومین روستا شود، تیراندازی کند و روستائیا بی سلاح را بکشد و بسوزاند و سرانجام به پایگاه بازگردد و خودش را تسلیم کند.

خیلی باورکردنی تر به نظر می رسد که یک گروه از نیروهای ویژه را تصور کنیم که تا به دندان مسلح هستند به عملیات پاک سازی دهکده دست زده اند، با وسائل نقلیۀ نظامی پایگاهشان را ترک کرده، و در نخستین روشنائی بامداد، به همان شکلی که معمولا مأموریت های مشابهی را دریافت کرده و به اجرا می گذارند، با این تفاوت که این بار اوضاع به نحو دیگری پیش رفته است. موردی که می بایستی فرضا به شکل یک حملۀ عادی شبانه در روستائی صلح آمیز برای جستجوی احتمالی هواداران طالبان انجام گیرد، به کشتار کودکان و مادرانشان در تخت خوابشان انجامیده، بی آن که مردی (شوهر، پدر، عمو و دائی یا برادر) برای حفاظت آنها حضور داشته باشد. موضوع نادری نیست که دهقانان افغان در خانه هایشان اسلجه پنهان کرده باشند. ولی این روستاها توسط نیروهای ویژه خلع سلاح شده بوده است و مردان نیز غایب بوده اند : یا در حملات پیشین دستگیر شده و به زندان افتاده باشند و یا پنهان شده بوده اند که زنان و فرزندانشان دچار چنین عملیاتی نشوند.

به هر دلیلی برای این کشتار دهشتناک کودکان و زنان در لباس خواب، در این دو دهکده در استان قندهار، یک موضوع کاملا روشن است : رئیس جمهور ایالات متحده در تبانی با مرکز فرماندهی قانون و عدالت را نقض کرده اند، و با کتمان این جنایت بی رحمانۀ که جنایت جنگی نام دارد، بر اساس قوانین ویژه برای مقامات عالی رتبه، محکومیت جزائی درپی دارد.

وقتی بی اعتباری تعبیر رسمی حتی برای سطحی ترین شاهدان به شکل خطرناکی افشا شده بود، گروه پیشتیبانی اوباما روز 26 مارس تعبیر تازه ای را مطرح کردند : بر اساس تعبیر جدید، سرباز جنون زده رابرت بلز در بامداد 11 مارس پس از نخستین حمله به نخستین روستا، به پایگاه برکشته و پس از صرف صبحانه، دومین حمله اش را به اجرا گذاشته  و بعد خود را به مقامات ارشد در پایگاه تسلیم کرده است، و در مقابل دوربین اعتراف کرده است.
 

 

چرا اوباما این ماجرای دهشتناک را پوشش داده است :

روحیۀ یگان ها و جنگ علیه ایران

چرا رئیس جمهور اوباما خود را به این شکل ناشیانه با جریانی تبانی می کند که مناسبات او را با رئیس جمهور حمید کرزای، مرکز فرماندهی افغان و به ویژه مردم افغانستان مخدوش می سازد؟ چرا مسئولیت تبانی برای توطئه و پشتیبانی از جنایتکاران جنگی را به عهده می گیرد و روی دروغ هایی پافشاری می کند که تشخیص بی اعتباری آن برای هر فردی به سادگی امکان پذیر است؟

داستان متهم به قتل، سرگروهبان بلز، فرضیه ای است که بحران ارتش امپراتوری را به شکل گسترده مطرح می سازد. بلز سربازی است که به دلیل شرکت در عملیات نظامی در عراق، سه عمل قهرمانی انجا مداده و به خاطر آن مدال دریافت کرده است، این سرباز اخیرا به افغانستان اعزام شده و خدمات مشابهی را در عملیات «حفظ صلح» بین شهروندان در روستاهای افغانستان انجام داده است.

در روزهائی که واقعۀ کشتار غیر نظامیان افغان در روستاهای قندهار گزارش شده بود، رئیس جمهور حمید کرزای علیه این واقعه اقدام کرد و اظهار داشت که از این نوع وقایع، صدها نمونۀ دیگر وجود دارد که توسط سربازان ناتو انجام گرفته و هیچ گاه در رسانه ها منعکس نشده و جنایتکاران محاکمه و مجازات نشده اند.

پس از حملۀ نیروهای ویژه به روستاهای افغان، کرزای چندین بار اعتراض کرد، ولی تا کنون رئیس جمهور ایالات متحده نیازی به پاسخ گویی ندانسته و تنها به کتمان واقعیت ادامه داده است. با خروج آیندۀ ایالات متحده از افغانستان و تحریک فزایندۀ احساسات ملّی، رژیم اوباما ناچار است که طبیعت واقعی اشغال افغانستان را پنهان نگهدارد.

افغان هائی که مشتری واشینگتن هستند نمی توانند تا مدت زیادی جنایات جنگی ایالات متحده را که قربانیانش کودکانه و زنان و افراد غیر نظامی بوده اند را ندیده بگیرند.

تعبیر رسمی این واقعه را در نظر بگیریم : چرا فرماندهان نیروهای ویژه صدای تیراندازی و صدای شیون قربانیان را از فاصلۀ صد متری در 3 بامداد نشنیده اند؟ باز هم بر اساس همین تعبیر رسمی، فرماندهی از وقوع کشتار تنها وقتی آگاه می شود که سرگروهبان رابرت بلز به پایگاه بازمی گردد، و با دستهایی که به علامت تسلیم بالای سرش گرفته در برابر دستگاه فیلم برداری به قتل 17 زن و کودک و غیر نظامی اعتراف می کند. اوباما سعی کرد این ویدئو را به عنوان مدرک موثق در تأیید تعبیر رسمی واقعه به کرزای ناباور بقبولاند که فورا از او خواسته بود ویدئو را برای بررسی دقیقتر در اختیار او بگذارد. ولی اوباما این درخواست را نپذیرفت و همین امر به تنهائی نقش توطئه گر اوباما را تأیید می کند.

وقتی اوباما چنین تعبیری را دست آویز قرار می دهد، که سربازی دچار جنون آنی شده و دست به قتل عام زده است، چنین امری حاکی از مشکلات جدی ساختاری در جنگ افغانستان است.

در آن جا، یگان های ایالات متحده روحیۀ خود را از دست داده اند و خشمگین هستند که فرماندهانشان آنها را به بن بستی کشانیده اند که به مرگ حتمی می انجامد. آنها در شکست دراز مدتی به خدمت گرفته شده اند و هر مرگی در جبهۀ آمریکا روی شماری از علیل ها، کور و مجروح منعکس می شود. در جنگ بارک اوباما، زخمی ها پانسمان می شوند و دوباره به همان قصاب خانه، و به فضائی بیش از پیش خصمانه فرستاده می شوند که تنها «زنگ تفریح» آن تجاوز، شکنجه و قتل است.

سرگروهبان بلز به اجبار در چندین عملیات در عراق شرکت داشت و بر خلاف تمام انتظاراتش برای پایان بخشیدن به خدمت در مناطق فرا اقیانوسی که به او قول داده بودند، به افغانستان اعزام می شود.

بین جهان اربابان جنگ در واشینگتن و همدستانشان «لابی های جنگ طلب» و از سوی دیگر سربازانی که زندگی شان را در جنگ اشغالگرانۀ امپریالیستی به خطر می اندازند فاصلۀ بسیار زیادی وجود دارد.

چنین سربازانی که بی وقفه برای اهداف خشونت آمیز جنگ استعماری به هزاران کیلومتر دور از خانه هایشان برای مقابله با دشمنی که بی گمان هرگز نمی توانند بفهمند، فرستاده می شود. سرانجام در شرایطی قرار می گیرند که علیه خانواده ها دست به عمل خشونت آمیز می زنند، علیه دوستان، همسایه ها و هواداران دست نیافتنی مبارزان ضد استعماری – که در همه جا هستند.

در دفاتر واشینگتن، هیچ یک از سیاستمداران جنگ طلب هرگز درد و رنج جنگ دراز مدت را مانند آن سربازانی که در جبهۀ جنگ واقعی به سر می برند تجربه نکرده اند و از آن بی اطلاع هستند.

سربازانی مانند سرگروهبان بلز، در محیطی بسیار خشونت آمیز خدمت می کنند، هر لحظه یک بمب کنار جاده می تواند منفجر شود، و یا موتور سواری که عبور می کند می تواند نارنجکی پرتاب کند و یا «متحد» آنها این و یا آن سرباز افغان می تواند سلاحش را به روی مربی خود برگرداند، چنین تهدیداتی دائما روی شانس بازگشت آنها به شکل صحیح و سالم سنگینی می کند.

اوباما می بایستی بای خفه کردن این قتل عام و پشتیبانی از فرماندهانی که مسئول «حفاظت صلح» در این روستاها هستند با پنتاگون تبانی می کرد، زیرا آلترناتیوی وجود ندارد، نقطۀ بی بازگشت، دیگر سرباز تازه نفسی باقی نمانده که برای دوازدهمین سال به جنگ در افغانستان اعزام کنند. تنها قاتل ها باقی مانده اند که می خواهند به حرفۀ خودشان در نیروهای ویژه ادامه دهند که از نو استخدام می شوند، تا در عملیات «بکش و تخریب کن» شرکت کنند.

علاوه بر این، اوباما نمی تواند نیروهای بین المللی را نگهدارد که همه سعی دارند با عجله نیروهایشان را از این منجلاب بیرون بکشند. اوباما در عین حال مشکل دیگری نیز دارد، و آن هم متحدان افغان او هستند، جنگ سالاران و دزد سالاران که می خواهند بی سر و صدا با 4 میلیارد و نیم که برای سال 2011 انباشت شده، صحنه را ترک کنند، یعنی نیمی از بودجۀ دولت (تایمز مالی 19.03.2012).

رئیس جمهور اوباما نمی تواند اجازه دهد که یک پادگان تمام عیار، به انضمام افسران ارشد به خاطر این کشتار غیر نظامیان به جرم جنایت جنگی محاکمه شوند. هیچ کس مسئول نیست، به جز، البته، سرگروهبان بلز بیچاره. در غیر این صورت می توانست به شورش عمومی در نیروهای نظامی، و یا دست کم به تخریب روحیۀ سربازان ماهر در نیروهای ویژه بیانجامد که طی خروج ایندۀ نیروها منتظر پایان خدمتشان در افغانستان هستند، اشغال افغانستان می تواند تا 2024 ادامه پیدا کند.

مسئله پیامدهایی را در بر می گیرد که فراتر از افغانستان هدف می گیرد : در واقعف اوباما استراتژی جدید ضد شورش را گسترش داده است که بر اساس «ورود آسان و خروج خونبار» در نیروهای ویژۀ آمریکا نامیده شده است. این نیروهای ویژه نوک حملۀ تدارکات نظامی بارک اوباما به سوریه و ایران را تشکیل می دهند، آماده سازی زیر نظر فرماندهان صهیونیست انجام گرفته است.

سرانجام، دستگاه نظامی رژیم اوباما، که روی کاغذ بسیار شکوهمند به نظر می رسد، در واقع به یگان های عملیات ویژه بستگی دارد. این نیروهای ویژه اجزاء اصلی جنگ نوین امپریالیستی را تشکیل می دهد، و پاسخی است به کاهش نیروی زمینی که بودجۀ آن بیش از پیش کاهش یافته و موجب و نارضایتی هایی را در بطن سازمان شده است. عملیات  نیروهای ویژه به شکلی تدارک دیده می شود که هیچ نشانه و یا شاهدی که بتواند برایشان دست و پا گیر باشد باقی نمی گذارند. آنها می توانند جلادان زنان و کودکان باشند ولی باید دانست که این جلادان در خدمت کاخ سفید هستند.

با وجود جنایات جنگی و پنهان کاری های دولتی، اولویت رژیم اوباما در دفاع از آنها با استفاده از تمام امکانات موجود و حتی شخصی می باشد که در اختیار دارد.

در نتیجه، طی مدتی که رابرت بلز در زندان لیونوورث، برگزیدگان افغان بی عدالتی را فریاد می کنند، خانواده های بر مزار قربانیانشان می گریند و طالبان نقشۀ انتقامشان را تدارک می بینند.

در سطح داخلی، اوباما با مخالفت شدید علیه جنگ پر هزینه و بی پایان رویاروئی می کند که اقتصاد آمریکا را ویران کرده و خشم و افسردگی نیروهای نظامی را افزایش داده است.

نارضایتی وسیعی از سوی توده های مردم در ایالات متحده علیه سیاستهای دو حزب که سخاوتمندانه و بی وقفه نیروهای نظامی را برای جنگ های استعماری بسیج کردند و فرستادند، مشاهده می شود. در نتیجه، رئیس جمهور اوباما قانونی را به مرحلۀ اجرائی درآورد که بر اساس آن، خود را مجاز می داند که تمام قدرت را به هدف نظامی سازی اقتصاد، منابع و نیروی کار را در اختیار گیرد.

16 مارس 2012، بارک اوباما «قانون اجرائی در سطح ملی برای تدارک منابع دفاعی» به هدف پاسخ گویی به امپراتوری جهانی را اعلام کرد.

به طور روشن، جنگ های استعماری دراز مدت نمی تواند رضایت عموم شهروندان را ندیده بگیرد و بسیاری از آنها بر اساس قوانین نظامی در منشور ژنو نمی بایستی وجود داشته باشد. بر این اساس، تنها قانون ریاست جمهوری بر اساس قانون می تواند توافق شهروندان کشور را تضمین کند و تنها انحراف از قانون است که می تواند به جنگ های استعماری در خارج تداوم دهد. ولی چنین اقداماتی موقتی و نا امید کننده است : زیرا وقتی که اقدامات نهائی به پایان رسیدند، هیچ چیزی برای دوباره به راه انداختن آن وجود نخواهد داشت و هیچ چیزی رئیس جمهور را از شورش شهروندان و سربازانش علیه امپراتوری در حال زوال نجات نخواهد داد.


The Massacre of the Afghan 17 and the Obama Cover-Up
- Prof. James Petras - 2012-03-26

مأخذ :

AFGHANISTAN : Le massacre de dix-sept enfants et la diversion d'Obama

 

par James Petras

 

http://www.mondialisation.ca/index.php?context=va&aid=30679

پی نوشت :

1)Robert Bales

2)Gordon Duff


May 6th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی